دیگر هوای برگرداندنت را ندارم…
هرجا که دلت می خواهد برو…
فقط آرزو می کنم
وقتی دوباره هوای من به سرت زد،
آنقدر آسمان دلت بگیرد که با هزار شب گریه چشمانت،
باز هم آرام نگیری…
و اما من…
بر نمی گردم که هیچ
عطر تنم را هم از کوچه های پشت سرم جمع می کنم،
که نتوانی لم دهی روی مبل های راحتی،
با خاطراتم قدم بزنی
نظرات شما عزیزان: